ماه رمضون امسالم تموم شد
ولی من هنوز با ۲۴ سال سن نمی دونم کدوم زولبیاست کدوم بامیه !
به هر دوتاشم میگم زولبیا
.
.
.
ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺩﺭ !
ﮔﻔﺖ : ﺟﺎﻧﻢ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻡ !
ﮔﻔﺖ : ﺑﺠﺎﻧﻢ !
ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ !
ﮔﻔﺖ: ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻢ!
ﮔﻔﺘﻢ: ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ !
ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻬﻢ ﻧﺎﻧﻢ !
ﮔﻔﺘﻢ: ﻛﺠﺎ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ !
ﮔﻔﺖ : ﺭﻭﻯ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ !
ﮔﻔﺘﻢ: ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺭﻭ ﻓﺮﺵ !
ﮔﻔﺖ : ﺍﻯ ﺧﺪﺍ ﺫﻟﻴﻠﺖ ﻛﻨﻪ،ﺑﻤﻴﺮﻯ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﻢ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ
.
.
.
من ساعت خوابم رو با آمریکا تنظیم کردم !
فقط مونده درسم رو تموم کنم، ویزا بگیرم، دانشگا قبول شم ،
پذیرش بگیرم، پول در بیارم و بلیت بخرمو برم !
همین
.
.
.
ﯾﻪ ﺳﺮﯾﺎﻡ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﻦ ،
ﻣﻤﻨﻮﻥ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﻨﻦ
.
.
.
ﮔﻔﺖ ﺑﯽ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺍﺍﺍﺍﺍﺣﺖ !
میخام سر به تنت نباشه ، ﻭﺍﻟــــــــــﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﻧﺒﺎﺷﻪ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ
.
.
.
این نسلی که من میبینم،
بعد از ازدواج به همسرشون میگن بیا زن و شوهر معمولی باشیم
.
.
.
همیشه میگن شکست مقدمه پیروزیه ،
نمیدونم پس من کی از دور مقدماتی صعود میکنم ؟
.
.
.
طرف تو قسمت Work At پروفایلش نوشته
“مدیر دلداری مسافرهای جا مونده از پرواز در فرودگاه”
من برم با اسید کلریک یه دوش بگیرم با اجازتون
.
.
.
خداییش اعتماد به نفس بعضی ها رو اگه کارخونه فراری داشت،
الان میگفت پراید رو من ساختم
.
.
.
آقا یه سوال فنی !
اینکه اول قصه ها میگن یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود ،
خب اگه غیر از خدا هیچکس نبود چطور یکی بود ؟!
اصلا چطور این داستان صورت گرفت وقتی غیر از خدا هیچکس نبود ؟!
ادامه مطلب را از دست ندهید
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------